جو،
تغییردادن بعضی چیزها خیلی سخت است، از شمار سال‌ها فراتر می‌رود و بسیار انسان‌ها برایش تلاش می‌کنند و پیش از آن‌که به آن غروب دلخواه پشت پنجره برسند (آن روز خرمی که همه‌چیز در جای خود قرار گرفته،) عمرشان به سر می‌رسد. از آن بار نخست که لوییزا از تو نوشت خیلی چیزها عوض شده اما رنج‌ها نه. فقط شکل دیگری گرفته‌اند. لباس دنیای جدید پوشیده‌اند و برای همین هروقتی کسی برگشته و متن لوییزا را در اثری، تازه کرده، کسانی بوده‌اند که دیده‌اند و خودشان را در تو، جو، حس کرده‌اند. اما من هیچ‌وقت گمان نکردم که هیچ‌یک از آن‌ها واقعا تو را فهمیده باشند. تا دیروز، مگر در این آخری. جو، تو در حرکات آن دختر زنده بودی. در اشارات چشم‌هایش، قدم‌هایش، غمش، خوشحالی‌اش. و من در تو نفس می‌کشیدم، می‌دویدم، می‌نوشتم. پیش چشمم می‌دیدم خودم را که تعریف می‌شوم. 
 جو، این نامه را نوشته‌ام برای آن لحظه‌های اتاق زیر شیروانی، کنار مارمی. که من می‌فهمم وقتی می‌لرزی و می‌خواهی مستقل باشی. وقتی آدم‌های زیادی را دوست داری ولی نمی‌خواهی در اسارت میل و آرزوهای آن‌ها باشی. نمی‌خواهی وقتی نمی‌خواهی پیرو آن‌چه مرسوم است، غیر از خودت بشوی. این‌که استانبولی درست کنی چون ذهنت را خالی می‌کند، نه این‌که استانبولی وظیفه‌ی هرروزه‌ی تو باشد، نه این‌که از تو بخواهند از پای کتابت بلند شوی و استانبولی درست‌کردن یاد بگیری. لب پایینی‌ام می‌لرزد با تو وقتی می‌گویی می‌خواهی با تمام چیزهایی که از دستت برمی‌آید دیده شوی. تو فقط یک مادر نیستی، تو زن کسی نیستی، تو خانم خانه نیستی، تو یک انسانی و همه‌ی دنیا برای توست که زندگی کنی. تو هم می‌توانی عالم باشی، تو هم اگر بخواهی می‌توانی همه‌ی زندگی‌ات را صرف دانش‌اندوختن کنی. تو هم می‌توانی خانواده بسازی و برای پیشرفت خانواده‌ات تلاش کنی و برای خواسته‌هایش سرمایه بیاوری. 
روزها با کتاب‌هایت گوشه‌ی اتاق‌ ماندن، افسردگی نیست. همراهی‌نکردن در غیبت و حرف‌های خاله‌زنکی خجالت و گوشه‌گیری نیست. بی‌هدف سر کلاس حرف‌نپراندن معنایش تلاش‌نکردن و درس‌نخواندن نیست. این‌که نمی‌خواهی فشارهای بیرون به تو بگویند چه‌طور باشی و چه‌کار کنی، این‌که برای انجام هرچیزی در جهان راه مخصوص خودت را داری می‌فهمم و وقتی که جان می‌کنی خودت باشی و خودت را حفظ کنی، می‌فهمم وقتی می‌گویی خیلی تنهایی. و مرا می‌فهمی وقتی خیلی تنهاام. 
تنهاماندن انتخاب ما نبوده است اما اگر ایستادن پای اصول معنی‌اش این است که دیگران ما را رها می‌کنند، جو مارچ ما از مرزهایمان عقب نمی‌کشیم. 
خوشبخت بوده‌ایم که مارمی و مادر من را داشته‌ایم. مادرم یک قهرمان است.

به مگ و تدی سلام برسان.
دوست‌دارت: خورشید 


خ.

بازی وبلاگی  

علیرضا و

سید مهدی اگر خواستند، بنویسند. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها